قصه عشق ما

عشق من

قصه عشق ما

عشق من

من5

از وقتی که اینجا نوشتم از صبح تا یک ساعت فقط گریه کردم.به مامان گفتم از محل کارش بزنگه ببینه جواب میده یا نه.جواب داد به مامان گفتم حرف نزنه فقط.وقتی از خونه بهش زنگیدم قطع کرد بعد دو تا زنگ.میدونم از دستم خیلی ناراحتید اما چیکار کنم دست خودم نیست.نمیخوام از دستش بدم.به ی دوست زنگ زدم قضیه را براش تعریف کردم گفت فقط با این کارا داری خودتو اویزون میکنیو اون ازت دور میشه.گفتم نمیتونم درس بخونم ی ذره باهام حرف زد اروم شدم.بهم گفت تو عقلانی فکر نمیکنی فقط احساساتی هستی.بهم گفت تو کار خودتو کردی باید وایسی اون اقدام کنه.وقتی داشتم گریه میکردم به فکرم رسید راحت بشم اما جرات نداشتم فقط ازم موند ی سردرد لعنتی و گلو درد.الان دارم مهدی مقدم گوش میکنم اهنگ تو ابلیسی تو از ادمو حوا نیستی.قشنگه.خیلی دلگیرم.به زور کتابو گرفتم جلوم تا بخونم.راستی اون دوست بهم حق داد که اگر میخواد بهم بزنه باید بهت بگه.نه اینکه بپیچونه تو را.هزار بار بهش گفتم اگر نمیخوایی باشی بیا روراست بگو این کارو نکن.خدا داند شاید نمیخواد بهم بزنه.وسط درس خوندن به این فکر میکردم که اگر بره چی؟باور کنید ارتباط ما ی طرفه نبود.دوسم داره عاشقمه.خودش بهم گفت میگفت.اگر ی روز صدامو نمیشنید نمیتونست میزنگید که باهام حرف بزنه.ی سری ساعت 5 صبح زنگید که باهام بحرفه تا اروم بشه تا خوابش ببره.هزار بار بهش گفتم ببین داری منو به کجا میبری.دیونم کردی.میخندیدو میگفت میدونم.نمیخوام منفی فکر کنم.نمیخوام فکر کنم که منو عینه ی سباب بازی بدازه دور.حس خیلی بدیه.حسی که تموم شدی و الان به درد نمیخوری.من قصد توهین به کسیو ندارم.این فکرا تو ذهن خودم داره رجه میره.قرار بود این ساعت امروز همو ببینیم اما چی شد.چه قدر گریه کردم عاشورا تاسوعا.چه قدر التماس کردم که همه چی درست بشه چه قدر نذر ونیاز.از دست خدا عصبانیم خیلی.برام دعا کنید.محتاجم واقعا.ممنون که راهنماییم میکند.جون ایمی دیگه بهش زنگو اسمس نمیزنم تا ببینم خودش چیکار میکنه.باید مثبت فکر کنم مثبت.دلم میخوادش.خیلی هوسشو کردم خیلی

نظرات 4 + ارسال نظر
شیرین چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:11 ب.ظ http://pandorabox.blogsky.com

ببین غریبه این حس این تجربه این رابطه برای ما بزرگتر از تو ها که اقلا یکی دوسالی ازش گذروندیم خیلی ملموسه . دوستت خیلی خیلی خوب و درست راهنماییت کرده. فکر نکن که کسی تورو نمی فهمه و فکر نکن تو تنها دختری هستی که دیوانه وار عاشق مردی شدی که بهت توجه نمی کنه. وبلاگ دختری رو می خوندم مدتی که 5 سال غیر مستقیم با پسره کار می کرد و دیوانه وار عاشقش بود ولی پسره حتی محلی از سر همکاری بهش نمی داد. قبول دارم که عشق کوره ولی هیچ کدوم از ماها ( مسمئنم تو هم همینطور) دنبال یه عشق سه ماهه و آتیشی نیستیم همه می خوایم سرنوشت سیندرلا داشتیم باشیم و از آن پس خوشبخت باشیم. پس توصیه می کنم به حرفای دوستت گوش کنی. احتمال می دم که دوستت با دختر دیگه ای آشنا شده با این علائمی که داری و مطمئن باش که می خواد با تو تموم کنه ولی برای هیچ آدمی راحت نیست که تو روی کسی که عاشقشه نگاه کنه و بگه " من دیگه نمی خوام با تو باشم " یا " من با کسی آشنا شدم که فکر می کنم بیشتر به هم می خوریم." تو اول راهی توی 4 ماه عاشق شدن به قول همکارم یعنی عشق هورمونی ، هورمون هات که تنظیم بشه این عشق هم از دلت میره و به الان من می رسی و میگی چه احمق بودم ، به خاطر اون ابله حتی درسامو درست نخوندم وگرنه الان معدلم خیلی بالاتر بود و واسه فوق لیسانس مشکل نداشتم. بچسب به چیزایی که ممکنه دیگه گیر نیاری درس و نمره و دانشگاه. عشق آتیشی مثل . . . ریخته همه جا و مطمئن باش خیلی بهترشو پیدا می کنی. اینجوری فکر کن که میگفته دوستت داره تا به اون چیزی که می خواسته برسه حالا که رسیده دیگه لزومی نداره برات فیلم بازی کنه " تورو نمی خواد"
تمام.

س م ح چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:25 ب.ظ http://baraye1bar.blogsky.com

ببین نارا حت نشیا میخوام باهات صادقانه حرف بزنم. تو بیشتر از اینکه عاشق ایمان باشی عاشق خودتی!!! تو ایمانو میخوای چون فکر می کنی با ایمان احساس قدرت(آرامش) می کنی!!! پس میخوای بدستش بیاری. منم یه دوست دختر داشتم که قبلا همینجوری مثله تو عاشقم بود ولی الان ازم متنفره منم سعی میکنم ازش دوری کنم. اوون میخواست صاحب من بشه ولی من میخوام آزاد باشم. دلم میخواد خودم برای آیندم تصمیم بگیریم. تو باید فرق بین دوستیو ازدواج بفهمی و اگه نمیتونی بپذیری پس با هیچ پسری دوست نشو!!! فکر کنم حرف دل نیمارو بهت زدم. میدونم از دستم خیلی ناراحت شدی . بیا یکمی فحش بهم بده خالی شی.
بای

ما ۲ نفر چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:49 ب.ظ http://maa2nafar.blogfa.com

(شیوا)

سلام گلم
غصه نخور
همه چی درست میشه
به اون هم وقت بده تا آروم بشه
حتما بر میگرده
منفی فکر نکن
همه چی درست میشه.فقط الان خودت رو کنترل کن

دخترخوشگله چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:14 ب.ظ http://dustiyema.blogfa.com

دخترگل داری چه میکنی؟!
۱- از مهر ماه تا الان خیلی مدت کمیه برای تصمیمگیری آینده.
۲-آیا اون چیزی گفته بود بهت یا پیشنهاد داده بود بهت؟ عزیزم آخه چرا اینقدر غصه میخوری؟ پسری که باهات اینجوری برخورد میکنه اصلا ارزش نداره.اون به معنای واقعی جا زده.ازت میخوام اینو بفهمی و خودتو کوچیک نکنی عزیزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد